محل تبلیغات شما



یادمه پارسال عجله داشتی بری ماهی شب عید خونه برادرت بخوری

تازه اومده بودی و چقدر وقت بود ندیده بودمت و یه عالمه دلم برات تنگ شده بود

میخاستی بری اونجا

خیلی دلم میخاست باهات بیام ولی خب

الان دیگه دلم ماهی شب عید نمیخاد


زمانی که خورشید در آسمان نورافشانی می کند، ماه دیده نمیشود. اینکه تو آنرا نمی بینی دلیل بر عدم وجود ماه نیست. عشق شیمیکال ! عشقیه که از ناحیه پایین تنه ی مردان شروع میشه و با گفتن جملاتی مانند : اگر خسته ایی تخت هست برو استراحت کن و بعد خودش بیاد کنارت بخابه و اگر ادامه داشته باشه این داستان که نهایتش به این جمله میرسه که رابطه ی من و تو چیه ؟ از اولش اشتباه کردم » اینا عشق واقعی نیست. زمانی که از نظر شیمیایی بدنشون تامین بشه نیاز پاسخ داده شده و حالا
14 و 15 خرداد 97 رو هیچ وقت یادم نمیره. و تو که در این تعطیلات پیشم آمده بودی نه بخاطر من بخاطر هم خونه اییهایی که به شهرستان خود رفته بودند و تنهایی ات رو با ساده ترین احمق دنیا تقسیم کردی. فرم های رفتن را قبل از آن پر کرده بودی و می دانستی که قرار است تنها بروی و به من قول دادی که با خانواده ات صحبت می کنی. خانواده ایی که ابتدا که آمدی گفتی کسی را ندارم در جواب سوالی که ازت پرسیدم اگر مخالفت کنند .
برای چند وعده اش داشتم بادمجون و چنتا سبزیجات دیگه سرخ می کردم که ظهر ها تو شرکت بخوره. دیروقت بود و میخاست بره و یک گاز دو تا شعله ی خراب و ماهیتابه ی خرابتر از اون. تو اتاق خوابیده بود که قبل رانندگی کمی استراحت کنه. و من داشتم اونور با اون گاز و ماهیتابه کلنجار میرفتم که زود آماده کنم ک بتونه ببره یهو یه قطره خیلی بزرگ روغن پاشید تو چشمم بد میسوخت هی چشممو با آب سرد شستم ولی ول کن نبود ماست گذاشتم گوشه چشمم و شروع کردم بزور بقیه مواد رو سرخ کردن که خب
یه عصر خوب بهاری از خواب بیدار بشی و تو هوای نمدار بهاری که ملایم بارون میزنه، و هوا ابریه، صدای سوت پرستوها که تو آسمون اینور و اونور همو دنبال می کنن و تو ک زیر پتویی و یکم سردت شده و گرمای پتو آرومت می کنه پاهاتو دراز می کنی، قد می کشی، یه حس خوب به تمام معنا فیلم About Time رو دیدم. تمام لحظاتی که اشتباه میشد برمی گشت و غلطشو درست میکرد تا دیگه خسته شد و سعی کرد زندگی کنه اما قبل از اون یک روز از زندگیشو مدام تکرار کرد چندین بار چون اون روز براش خیلی
کاش ناشناخته می ماندند آدم هایی که فکر می کردیم بهترین اند ! آن هایی که روی معرفتشان حساب کرده بودیم کاش سر از کارشان در نمی آوردیم آن روی سکه شان را نمی دیدیم نقابشان را کنار نمی زدیم کاش تصوراتمان را ، اعتمادمان را ، آرامشمان را خراب نمی کردیم نرگس صرافیان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

@MAHDAVI