محل تبلیغات شما
برای چند وعده اش داشتم بادمجون و چنتا سبزیجات دیگه سرخ می کردم که ظهر ها تو شرکت بخوره. دیروقت بود و میخاست بره و یک گاز دو تا شعله ی خراب و ماهیتابه ی خرابتر از اون. تو اتاق خوابیده بود که قبل رانندگی کمی استراحت کنه. و من داشتم اونور با اون گاز و ماهیتابه کلنجار میرفتم که زود آماده کنم ک بتونه ببره یهو یه قطره خیلی بزرگ روغن پاشید تو چشمم بد میسوخت هی چشممو با آب سرد شستم ولی ول کن نبود ماست گذاشتم گوشه چشمم و شروع کردم بزور بقیه مواد رو سرخ کردن که خب

ماهی شب عید پارسال

با کدام قسمت بدنت با من سخن می گویی ؟

14 و 15 خرداد . روزهای چشمانی که دروغی بزرگ را در خود پنهان کردند

تو ,گاز ,چشمم ,ماهیتابه ,اون ,سرخ ,و ماهیتابه ,روغن پاشید ,پاشید تو ,بزرگ روغن ,خیلی بزرگ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

" شاهکارهای شعر نو پارسی" بوم رویا